ساحل افکار

بایگانی

عاشقانه

دوشنبه, ۳ اسفند ۱۳۹۴، ۱۲:۰۰ ق.ظ

بیا و بنشین. من چای می آورم و تو قند باش

من چای میخورم و تو بخند

که شیرینی لبخند تو را هیچ قندی ندارد

موافقین ۶ مخالفین ۰ ۹۴/۱۲/۰۳
مستر نیمــا

عاشقانه آرام

از خدا که پنهون نیست از ما چه پنهون که شما الان خوابی و خواب 7 پادشاه و دختراشو میبینی و این پستم اتوماتیک منتشر شده

یوخ بابا. بیدارم :دی

چه کارا؟
امر دیگه ای ندارین؟
خودش چایی بخوره،نگار بشینه براش بخنده که چایی آقا شیرین شه :)))

:پی

نفس نقره ای ۰۳ اسفند ۹۴ , ۰۰:۵۳
همیییینه :)) اصلا مرد باس پاشه چایی بیاره :|

الان که فکر میکنم نظرم عوض شد 

خودشم باید چایی بیاره:دی

ریبا بود :)
شاعرش ؟
خودتون یا نگار :دی 

من به اینا شعر نمیگم

خودم:دی

ولی قطعا الان خوابین و دارین خواب 7 پادشاهو میبینین!

آره:))))

و شاعر میفرماید:
می‌توان با استکانی چای
مست شد حتا
چشم‌هایت را اگر... و دست‌هایت را...




+ والا خودمم نمیدونم اگر چی ولی به هر حال چشم‌هایت را اگر... و دست‌هایت را...

به واقع شاعر زیادی مست بوده:))))

برف پشت برف می‌آید
کوچه‌ها، تشـدید تنهایی است ؛
از نگاهت
چای پشت چای می‌خواهم.

به واقع اینجا هم سرما زیاد بوده:)))

خستگی را
- چای یا قهوه؟
نه عزیزم
- چشم‌های تو!

این خوب بود

@ نفس نقره ای : عالییییی بود :))

قبول نیست:))

قند خوب نیستا ! ضرر داره !

زیادش ضرر داره

با توجه به زمان انتشار پست و چند پست قبلی بصورت رگبار تیرباری
جا داره ابراز خرسندی کنم
انسانها تو محدودیت ها شکوفا میشن
دلم روشنه مهندس:دی
برو یه دست کت و شلوار و کراوات و دکمه سر آستین بخر
دم عیده
شگون داره
ساعت و ادکلنتم نگه دار، احتمالا یکی داره یه جا دیگه به یکی دیگه میگه بخره، شگون داره:دی

اینجوریام نیست :))))


طاها میرویسی ۰۳ اسفند ۹۴ , ۱۶:۱۱
چه زیبا بود!!

:)

در خیالات خودم، در زیر بارانی که نیست
می رسم با تو به خانه، از خیابانی که نیست
می نشینی روبه رویم، خستگی در میکنی
چای می ریزم برایت، توی فنجانی که نیست
باز می خندی و می پرسی که حالت بهتر است؟ 
باز می خندم که خیلی... ! گرچه می دانی که نیست
شعر می خوانم برایت، واژه ها گل می کنند
یاس و مریم می گذارم توی گلدانی که نیست
چشم می دوزم به چشمت، می شود آیا کمی
دست هایم را بگیری بین دستانی که نیست؟ 
وقت رفتن می شود با بغض می گویم نرو
پشت پایت اشک می ریزم در ایوانی که نیست
می روی و خانه لبریز از نبودت می شود
باز تنها می شوم با یاد مهمانی که نیست
رفته ای و بعد تو این کار هر روز من است
باور این که نباشی کار آسانی که نیست

"بیتا امیری"



 




مرسی

من که اصرار ندارم،
تو خودت مختاری!
یا بمان،
یا که نرو،
یا نگهت میدارم!

اختیارش منو کشته:)))

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">