یک نفر توی فامیل ما هست که من باهاش خیلی راحتم.از بچگی با هم بودیم و وقتی با هم حرف میزنیم دیگه زمان باعث توقف حرف زدن ما بشه
با هم هم سن و سالیم، بچه سالمی بود و کلا این بشر روی عقل و منطق میچرخه تا احساس، یک مدتی با یک دختری رفیق شد و بعد خانوادشو سنجید گفت این اونی که من میخوام نیست و کات، بعدش سراغ دختر دیگه ای نرفت، پارسال یه بار بهم گفت این س.گ.ز هم اونی که میگن نیست و تجربشم کردم،هیچی نیست، چند وقت پیش با رفقاش رفته بود و آب.شن.گولی هم تست کرده بود و اونم گفت هیچی نیست، کلا هر چیو که فکر میکرد شاید جذاب باشه تست کرد و الان کلا بیخیال همه چی شده و زده تو خط کار و بار و پول فقط، هیچی اقناعش نکرد
بعضی وقتها فکر که میکنم میبینم آدم های میانسال بیشتر حرص پول میزنن و بیخیال همه چی میشن، نکنه اونا هم تجربه کردن و به این نتیجه رسیدن که همه چی کشکه!!!
نتیجه گیری شما چیه؟
** مشاعره به احتمال زیاد شب جمعه برقراره، شعردوستان گرامی که میخوان شرکت کنن اعلام حضور کنن
