و شیخنا...

و شیخنا... و رمز همون رمز گذشته اس! تعداد نقطه های اسم وبلاگ روزی مریدان گرداگرد شیخ جمع آمده بودند و هر کس سوالی میپرسید، یکی از مریدان را این سوال پیش آمد که چگونه ملتی را میتوان خر کرد؟ شیخ بگفت تا چه ملتی باشد، اگر این ملت ما باشد کافیست که به چند چیز اکتفا کرده و تکرار کنید از وعده دادن نپرهیزید و تا توانید بدان روی آورید که بسیار خر کننده است و هر چه وعده شما عملی نشود وعده بزرگتر دهید تا قبلی فراموش شود و باز این خلق خر خواهد شد دومین کار این که سعی کنید همیشه بانگ برآورید که آی زدند و خوردند و بردند من مچشان میگیرم و به سزای عمشان میرسانم تا دیگر کسی دانه درشتی نکند سوم آنکه آنچه مردم را می آزارد را در بوق و کرنا کنید که این چه کار است و ما مخالفیم اما دستور به ادامه مردم آزاری دهید  چهارم آنکه همیشه شخصی کنار خود داشته باشید که حرف هایش برخلاف شما باشد و دیگران را آن حرف ها خوش آید و بار دیگر او را جلو بفرستید و باز مردم را خر کنید که او عکس ما عمل میکند و وقتی کار از کار گذشت دیگر مردم را چاره ای نباشد جز سوختن و ساختن پنجم آنکه چشم در چشم ملت دوخته و با اعتماد به نفس به انها دروغ های شاخ دار بگویید و ملت بسی از کار خشنود شده و باز خر خواهد شد ششم آنکه اگر خواستید ملت را خر کرده و هر چه میخواهید بکنید ابتدا شایعه کرده و اوضاع وخیمی را در شایعه نشان دهید و بعد اوضاع را اندکی کمتر از حد شایعه خراب کرده و ملت چنان راضی میشوند و دعای خیرتان میکنند که خود خبر نداشته باشید و همیشه به مرگ بگیرید تا به راحتی به تب راضی شوند هفتم آنکه خدای را سپاس گذار باشید که ملتی کم حافظه دارید و همین کم حافظه بودن شما در خر کردن آن یاری میکند مریدان چو این بشنیدند خرکیف شده و نعرها زدند و به سوی مناصب خویش شدند تا ملت را خر کرده و جامه هاشان بدرند