دیگه ...

چند وقتی میشه که روزانه ننوشتم، امروز یه حسی قلقلکم داده که بنویسم! 1) امروز رفته بودم اداره سابقم بعد کلی تحویلمون گرفتن آقا چرا رفتی چرا نمودی خلاصه کلی هندونه زیر بغلمون گذاشتن، بعد یه شایعه ای شده بود که میخوام برگردم اونجا! رفتیم و شفاف سازی کردیم خلاصه، در کل حس جالبیه که آدم میره جایی که خاطرات داره هرچند خیلی مزایا رو از دست دادم که از اونجا امدم بیرون و کار وحشتناک ریخته رو سرم ولی خو از یه لحاظ راضیم که اینجایی که کار میکنم چیزای جدید یاد میگیرم، شاید یه روز برگردم همونجا.چند سال دیگه... 2) بدین وسیله از دولت محترم تشکر و قدر دانی میکنم که با توجه به دلسوزی فراوونشون برای مردم اجازه گران تر شدن بعضــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی کالاهای خاص رو رسما ندادن، هر چند غیر رسمی بعله !! 3) آهای آقایی که میای باشگاه یه لباس کوتاه میپوشی، خو دستاتو میگیری بالا اون نافت میزنه بیرون فکر نمیکنی ما تا دو روز اشتهامون کور میشه نمیتونیم غذا بخوریم! فک میکنه دختره! 4) امروز بحث ازدباج بود بعد یکی از بچه ها خعلی جالب حرف میزد! میگفت زن باید کار کنه خرج خودشو در بیاره، تا کی مردا هی کار کنن بدن اونا خرج کنن! مگه ما چه گناهی کردیم. خلاصه فک کنم ما خیلی مظلوم بودیم نمیدونستیم :دی 5) عنوان مطلبم تو جزایر لانگرهانسم اصن. خو هیچی به ذهنم نرسید. چیه مگه؟ :)))