ساحل افکار

بایگانی

۷ مطلب در فروردين ۱۳۹۲ ثبت شده است

باز زنگ میزند که بیرون برویم. چهره ام و حالم را با دو نقطه و خطی صاف تصور کنید، نمیتوانم بگویم نه حوصله ندارم میگویم نیم ساعت دیگه برویم میروم دنبال ماسکم میگردم. آها همین خوب است. یه لبخند رویش نقش بسته. با انگشت دست دهانش را بیشتر باز میکنم و نیشش را هم همین طور. این خوب است دیگر. به صورتم میزنم. پایین دم در ایستاده. گلویم را صاف میکنم، انرژی ندارم اما حالت مصرف انرژیم را فول پرفورمنس میگذارم و وارد میشوم. احوال پرسی گرم و حرف های خنده دار، از لاکش بیرون میآورمش و مدام حرف میزنم. تا ذهنش را به هر چیزی که ممکن است مشغول کنم. کنار فواره پارک مینشینیم و حرف میزنیم. ساعت 11:30 است و شارژ من 0.0001 % رسیده. به دروغ میگویم دیشب ساعت 2 خوابیده ام و باید فردا صبح برویم سر کار. بلاخره برمیگردیم من مانند سیگار کشیده شده ای که از فیلترش هم عبور کرده به خانه برمیگردم و مستقیم به رختخواب میروم فردا زنگ میزند که دیشب دزد درب ماشینم را خم کرده و ضبط و مایحتوی ماشین را برده. ناراحت تر میشوم و از دید مثبت بهش میگویم باز خدا را شکر ماشینت را نبرده اند. میگوید من که تمام زندگیم رفته. این هم رفته بود باکی نبود. باز یاد زن و دختر دو ساله اش میافتد که در تصادف مرده اند و دهان من خشک میشود. باز حرف های الکی و تغییر موضوع با خودم میگویم بیچاره تمام زندگیش نابود شده و برنامه ای برای شب میریزم که با هم بیرون برویم. و من مانند ماشین پنچری ماشین بدون چرخی را یدک میکشم. چاره ای نیست. مدام قرص میخورد تا یادش برود ماسک خنده های الکی ام را دم دستم میگذارم و این روزها مدام بر چهره میزنم تا دوستی را خوشحال و یا حداقل از فکر و خیال در بیاورم. حالا میفهمم چرا مردها بعد از مردن زنشان زود زن میگیرند. کمی از حالش را درک میکنم و میدانم که مردها همیشه مثل یک خودکار فلزی از داخل تمام میشوند. میدانم این روزها جوهرش دارد بیرویه خارج میشود و اگر همین گونه ادامه دهد زود تمام میشود. مردها چیزی میخواهند که افکار خود را به آن معطوف کنند و زندگیشان را خرج آن کنند. نمیتوانم به او بگویم اما یک زن درمان دردش است تا شروعی دوباره داشته باشد
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ فروردين ۹۲ ، ۰۵:۵۲
مستر نیمــا