مثل من که باشی گاهی اوقات جسمت را جا میگذاری،در حالی که به جایی خیره شده ای و میروی
خودت را تنها میگذاری و میروی
فقط یک آهنگ میخواهد، آهنگی که تو را بر امواج اشعارش سوار کند و به دریای داستانش ببرد و وقتی مثل من باشی خودت را رها میکنی که ببرد و میبرد، میبرد به جایی که گرمای سوزناک ناله اش تو را میسوزاند، جایی که بی پناه میشوی و کسی نیست که دستت را بگیرد و صدای امواجش با روح و روانت بازی میکند و غرق میشوی.... میروی تا زمانی که حس نمناکی تو را به ساحل افکارت برساند
.....
بدتر از همه این که دچار خود سانسوری هم باشی...