ساحل افکار

بایگانی

۲۰ مطلب در فروردين ۱۳۹۵ ثبت شده است

خونه پدری یه خونه ویلایی هست که تو یه جای دنجه و همسایه هامون رو میشناسیم. دیروز رفتم ماشینو از پارکینگ ببرمش تو حیاط و یکم تر و تمیزش کنم. منم یه عادتی دارم برای این کارها همیشه یه لباس کار دارم اونو میپوشم که لباسام کثیف نشه. خلاصه لباس کارو پوشیدیم و ماشینو که آوردم بیرون از قضا همسایه روبرویی که 20 سالی هست همسایه ایم با خانمش اومد تو کوچه و دست بلند کرد و منم در جواب دست بلند کردم. منتظر بود برم روبوسی و تبریک عید که منم دیدم با اول لباس ها برم خیلی زشته، اونم جلو خانمش! تو ماشین نشستم و رفتم جلوتر. تا طرف سوار شد و رفت.

از دیروز هی با خودم میگم حالا هی طرف میگه طرف چقدر بی ادب بود نیومد تبریک و این حرفا بگه و عذاب وجدان دارم. اینجا بود که مثال ضرب المثل چوب دوسر طلا نمود پیدا میکنه. یعنی بیرون میرفتم و با لباس کار که خب زشت بود. بیرون نرفتن هم زشت بود!

دیگه هم نمیبینمش تا مدت ها

۷ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۳ فروردين ۹۵ ، ۰۰:۱۸
مستر نیمــا