ساحل افکار

بایگانی

صدایم کن

شنبه, ۲۵ آذر ۱۳۹۱، ۰۶:۱۶ ب.ظ
چشمانم را میبندم، تصورش میکنم، با همان لبخند دوست داشتنیش، با همان چین و چروک صورت، آخرین لباسی که تنش دیدم را پوشیده، انگار جلویم ایستاده، دوست دارم مرا در آغوش بگیرد و گرمای دستانش را روی سرم حس کنم، صدایش را و بوسه هایش را یاد بازی های کودکانه با او می افتم، یاد مهربانی بی انتهایش  دستانم را حلقه میکنم تا شاید گرمایش را جس کنم اما نمیشود، دور میشود خودکارم را بر میدارم و بین 4 انگشتم میچرخانمش، حرکت سختیست. خیلی وقت است این حرکت را انجام میدهم، از همان سالها، اما هیچ وقت مثل او نمی توانم سالها و سالها میگذرد اما همیشه در بین خاطراتم هست. هنوز با یادش تپش قلبم نامنظم میشود و چشمانم نمناک هنوز دوستت دارم به همان اندازه سابق، پدربزرگ
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۱/۰۹/۲۵
مستر نیمــا
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">