ساحل افکار

بایگانی

با شعر

پنجشنبه, ۲۸ خرداد ۱۳۹۴، ۱۰:۱۰ ب.ظ

«بی تو مهتاب شبی» را همگان میدانند ...

همگان شعر دو چشمان تو را میخوانند ...

تو که از کوچهٔ غمگین دلم میگذری ...

تو که از راز دلم با خبری ...

تو چرا رسم وفایت گم شد ...؟

برق چشمان سیاهت گم شد ...؟

با  توام ای مه مهتاب شبان ...

با توام زلف پریشان جهان ...

بی تو صد خاطره ام گریان است ...

بی تو اشکم نفسم باران است ...

بی تو دیگر نفسم بند آمد ...

قافیه یک دل خوش  چند آمد ...؟

بی تو جوی دل من خشکیدست ...

بی تو مهتاب نهان است ز ابر ...

ابر غم باریدست ...

با تو گفتم با شرم با "تو" گفتم از دل ...

با تو از قصهٔ عشقم گفتم ...

و تو در اوج سکوت ...

با نگاهی پُِر تردید و خمود ...

گفتی از عشق حذر کن ...

نفسم بند آمد ...

اما ...

«بی تو مهتاب شبی» را باز هم میخوانم ...

چه تو باشیّ و نباشی باز هم میخوانم ...

موافقین ۳ مخالفین ۰ ۹۴/۰۳/۲۸
مستر نیمــا

یک جرعه غزل

بی تو این شهر برایم قفسی دلگیر است
شعر هم بی تو به بغضی ابدی زنجیر است
 
آنچنان می فشرد فاصله راه نفسم
که اگر زود ، اگر زود بیایی دیر است
 
رفتنت نقطه ی پایان خوشی هایم بود
دلم از هرچه و هر کس که بگویی سیر است
 
سایه ای مانده زمن بی تو که در آینه هم
طرح خاکستریش گنگ ترین تصویر است
 
خواب دیدم که برایم غزلی می خواندی
دوستم داری و این خوب ترین تعبیر است
 
کاش می بودی و با چشم خودت می دیدی
که چگونه نفسم با غم تو درگیر است
 
تارهای نفسم را به زمان می بافم
که تو شاید برسی حیف که بی تاثیر است
 
سوگل مشایخی

مرسیییی

خیلی زیبا به دلم نشست(:

:)

شعر عالی بود :)

مرسی

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">