در محضر شعر
وقت دلتنگی دلم صحرای محشر می شود
این ندیدن ها برایم تلختر سر می شود
گفته بودی از نرفتن ها ولی این بارهم
سینه ام از درد دوری بس مکدر می شود
سهم من از باتو بودن باز هم ای ماه من
اشک چشمی در وداعی تلخ و آخر می شود
باز می پیچد صدای گریه ام در کوی دل
از جدایی ها که هربارم مقدر می شود
من که دادم دین و دنیا را به چشمانت چرا
این دلم جرمی نکرده سخت کیفر می شود
آن نوازش های شیرینت شبی با اشک و اه
در نهایت چون حکایت ثبت دفتر می شود