ساحل افکار

بایگانی

اعترافات

جمعه, ۹ مرداد ۱۳۹۴، ۱۱:۲۵ ق.ظ

یه چالش اعترافی دکتر راه انداخت منم توش شرکت میکنم

یه چیزی که هنوز بار گناهش رو دوشمه رو اول میگم. بچه بودم کلاس دوم دبستان. عادت داشتم که همیشه شاگرد اول عزیز دردونه معلم و تو چشم باشم. کلاس دوم شد یکی وسط سال رقیبم شده بود و هی املاهاشو بیست میگرفت و بعضی وقتها من کمتر از اون (از بچگی املام ضعیف بود:))))

یه روز که املا داشتیم و فکر میکردم 20 میشم وقتی املا تموم شد و دفترها رو رو میز معلم میذاشتیم وقتی مهرابی هم دفترشو گذاشت رو میز و برگشت پشت سرش بلند شدم و رفتم سر میز دفترشو باز کردم و آخر یکی از کلامت یه ه اضافه کردم و اومدم نشستم. بعد اون شد 19 و من 20. هنوز که بهش فکر میکنم اذیتم میکنه!!! یه املای ساده هفتگی بود نه چیز دیگه. بعدش اینقدر حس حقارت بهم دست داد که اینکارو کردم که هنوز نتونستم خودمو ببخشم

بعد از اون تا چند ترم توی دانشگاه همیشه شاگرد اول بودم ولی هیچ وقت دیگه سعی نکردم دیگری رو خراب کنم


یه اعتراف دیگه هم دارم. زمانی که اوایل دبیرستان بودم تازه به بلوغ رسیده بودم و اون غرور های خاص خودش یه بار با بابام دعوام شد. یادم نیست سر چی ولی خیلی ناراحت شدم. بعد رفتم دفترچه حسابمو برداشتم (اون زمان قد یه سکه بهار آزادی پس انداز داشتم) و چند تا لباس تو کیف که از خونه برم. داشتم تو خونه نقشه میکشیدم که کجا برم. هر چی فکر کردم با این پول چند روز بیرون میتونم دووم بیارم و چی بخورم و کجا برم دیدم فوقش چند روز. بعد خودمو تصور کردم که هیچ پولی ندارم الان باید چیکار کنم. به نتیجه ای نرسیدم بعد یواش لباسا و دفترچمو در آوردم و نشستم سر درسم چند ساعت بعد خودم به افکار احمقانه ام خنده ام گرفت

ته این اعتراف بگم که فکر میکنم آدم باید یه وقت هایی هم با بچه اش بد رفتار کنه که اگه یه روز نا ملایمتی دید مثل من به سرش نزنه و بخواد کار احمقانه ای کنه. و این پول داشتن یه بچه خوبه ولی مقدارش اگه زیاد باشه با  کله ای که باد نوجوانی توش میپیچه شاید یه چنین روزایی مشکل زا بشه


یادم باشه بعدا یه خاطره هم براتون تعریف کنم از سوتی های خیلی خفنم!

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۹۴/۰۵/۰۹
مستر نیمــا
❀◕ ‿ ◕❀ zizigolu ۰۹ مرداد ۹۴ , ۱۱:۳۹
فک کنم هممون سر همین املاها خاطره داریم!
+من هم ...!
اصن معلومه از بچگی املات ضعیف بوده 
نچ نچ نچ نچ
:))))))
منم اعترافاتی که تو پروفایلم نوشته بودم رو برای دکتر کامنت گذاشتم
ولی منظور و هدف دقیق دکتر رو از این کار متوجه نمیشم

یه بار با بچه ها قرار گذاشتیم برای یه امتحانی تقلب دسته جمعی کنیم (12 یا 13 سالگی)
من یواشکی راپورت بچه هارو به معلممون دادم و اونم جای همه رو عوض کرد و ملت کلی ناراحت شدن!
ولی نقشه ی من به اینجا ختم نشد!
بعد از اینکه حس اعتماد معلم رو جلب کردم, معلممون رفت بیرون که چایی بخوره و ما تقلب کردیم!!!

این نشون میده که شیطون چند واحد درسی هم پیش تو پاس کرده :)))))

به عنوان یه بچه ی هشت ساله واقعا شاهکار بودیا :| منم املام ضعیف بود ولی با اقتدار همیشه ١٦ میشدم :|

:))

بلاخره فکر کار میکنه

فانتالیزا هویجوریان ۰۹ مرداد ۹۴ , ۱۳:۰۸
:)))عجببببببب

خاطره ی نسرین رووووووو

من از دیشب که این چالش رو دیدم دهنم بسته نشده از اعترافات بچه ها :دی

کی مگه دیگه اعتراف کرده؟ 

آره جنس عذاب وجدانتونو میفهمم با اینکه سالها گذشته ولی هنوز با آدمه...
منم اعتراف برم بنویسم!؟ 

آره
آره.تو وبلاگ خودت بنویس

مبهم الملوک ۰۹ مرداد ۹۴ , ۱۵:۱۸
اینا همه کودکای درونتونه        درک میکنم مال منم هی خودشون رو نشون دادن  در موقعیت ها و مکان های مختلف یکی  نیست  بهشون بگه اخه چرا اونجا  فعال شدی  خودمو میگم 
به ویتا جون هم سلام برسونید

:)

حتما

اخجون سوتی !!! :))) تعریف کنید !

نچ نچ نچ

واقعا که.میخواید به من بخندین؟

نیازی نبود بگی که از اون موقع املات ضعیف بوده بالاخره هرکی این پست رو با دقت بخونه و واژه ی "کلامت" رو به جای "کلمات" ببینه خودش به این موضوع پی خواهد برد :دی

:)))))))))

یعنی امان از این غلط گیرا
برین از خدا بترسین واقعا :))))))))))

مهندس بهشت ۰۹ مرداد ۹۴ , ۱۹:۴۴
یعنی اون قهر کردنتون تو حلقم
خخخخخخخخخخخخخخخخ
من هیچ وقت کسی رو خراب نکردم
ولی خب درسم خوبه

:))))

واقعا بچه بودم

چه بچه خوبی بودید. یعنی خیلی خوب بودید ...
رمز هم که چند خط بالاتر بود. 
جالب بود :))

معلم سرمیزش نبود که شما باآرامش همچین کاری کردی؟
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">