مثل بغضی که تو گلوت گیر کرده به خاطر سرکوفتهایی که خانوادت بهت میزنن به خاطر بیکاریت و اینکه مجبورن خرجتو بدن و تو رو فرد اضافه بدونن و تو هر روز از درون شکسته بشی به خاطر بی محبتی کسانی که تشنه ی محبتشون هستی
وای ... بد تر اینکه ادم تو ذهنش بنویسه ولی نتونه جایی بنویستش ( نه به خاطر خوندن بقیه . به خاطر اینکه نمی شه بیانشون کرد. نمی شه تو کلمه ها جاشون داد. )
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیانثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.