ساحل افکار

بایگانی

خاطره

جمعه, ۲۷ آذر ۱۳۹۴، ۱۱:۰۶ ق.ظ

دیشب داشتم تن ماهی گرم میکردم که ناخوداگاه یاد یکی از خاطرات دوران دانشجویی افتادم. ارشد که بودیم خوابگاهمون تر و تمیز و نوساز بود. دیوارهای آشپزخونه سفید، سقف کاذب و مرتب. خلاصه اون روزای آخر نزدیک های تابستون بود یکی از بچه ها دو سه تا تن ماهی گذاشته بود توی یه قابلمه و به امید نهار و بعد هم مشغول درس یا فیلم!! یا چیز دیگه (خدا میدونه)....

ما تو اتاق نشسته بودیم که ناگهان حس کردیم که یه چیزی با یه صدای مهیبی منفجر شد، هی گفتیم نکنه بمب زدن، چیزی منفجر شده، خلاصه ریختیم تو سالن که فهمیدیم بله صدا از توی آشپز خونه می یاد، چشمتون روز بد نبینه، آب توی قابلمه خشک شده بود، تن ماهی ها ترکیده بودن، حالا اینا به جهنم اصلا در و دیوار آشپز خونه به طرز فجیعی قهوه ای شده بود و ماهی ها همه پاشیده بود به سقف و دیوارا (اینجاش یاد داستان ناصرالدین شاه میفتم که رفته بود فرنگ و بعد سقفو قهوه ای کرده بود:)))) ) 

این شد که حواسم به تایم بود که تن ماهی بیشتر از نیم ساعت نجوشه. بیشتر بشه ممکنه قهوه ایتون بکنه

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۴/۰۹/۲۷
مستر نیمــا
سوته دلان ۲۷ آذر ۹۴ , ۱۱:۱۵
سلام 

همین دیگه بعضا به آقایون تن ماهی هم نمیشه سپرد!! :)

واقعااااااا

سلام
اتفاقا من با این خاطره تون یاد کارتون  پت و مت افتادم :))
دیدیش این قسمت رو که کنسرو ماهی میذارن بعد کنسرو میترکه و ...؟
اگر ندیدین پیشنهاد میکنم حتما برین ببینین :))

جناب نیمساعت هم برای کنسرو زیاده !!
از ما گفتن بود :)

اونو ندیدم ولی خب زندشو که دیدم

♫ شباهنگ ۲۷ آذر ۹۴ , ۱۱:۲۴
:) البته کنسروای دیگه رنگای دیگه ای دارن
من اوایل نمی‌دونستم قهوه ای معنای دیگه ای هم جز رنگ داره


یکی از خاطرات بلاگفا:
اون ترم که برای اولین بار الکترومغناطیس داشتم : دی
با بچه ها رفتیم انتشارات برای کپی جزوه ی تئوری مدار که امتحان بعدی بود
دو شب بود که من نخوابیده بودم و کلی قهوه و نسکافه خورده بودم
و طبیعی بود همه چی رو حتی برگه ی امتحانیم رو قهوه ای ببینم !!!
توی انتشارات به یکی از بچه ها همین جمله رو گفتم
گفتم همه چی رو حتی برگه ی امتحانیمم قهوه ای می دیدم !!!
اون یکی دوستم با ایما و اشاره میخواست بهم بفهمونه حرفی که زدم زشت بوده
و من متوجه نشدم قهوه ای ینی چی و به حرف زدنم ادامه دادم ,
و اون یکی دوستم به این یکی دوستم اشاره کرد که صداشو درنیار, نمیدونه !
یه بار اتفاقی تو یه وبلاگی خوندم که یکی نوشته بود: ورقه امتحانیم رو قهوه ای کردم
تازه دوزاری م افتاد این ینی چی !
خب عین آدم بگو امتحانم بد بود

اونا باید میگفته از جمله سوتی های .... :)))
البته اینجا قهوه ای هر دو تا منظورو با هم داره
اینا جزو ظرافت های زبان فارسیه دیگه. اتفاقا استاد زبانم دکترای لنگوجیستیکه :دی

خب واقعا لازم شد برین ببینیش آخه فقط قسمت کنسروش نیست :)
کنسروشون میترکه بعد میان در و دیوار خونه رو تمیز کنن بعد میان رنگ کنن یعنی جون آدم به لبش میارن با این قسمت از فیلمشون :دیی 
پیشنهاد میکنم حتما این قسمتشو ببینین :دیی 

حتما.اگه پیداش کردم

 خاطره جالبی بود:)))

:)

:))))وای، اتفاقا دختر یکی از اشناهای مائم همینجوری شده بود
اون قم دانشجو بود، میگفت وقتی صدای انفجارش اومد پریدیم زیر میز فکر کردیم قم ئو با خمپاره زدن:))
دوساعت بعد از حادثه م گریه میکرده که اشپزخونه به درک، بوشو چیکار کنم :دی

آره بوشم دیگه نمیره :)))))))))

سلام. 
این اتفاق برای خواهر من هم افتاده، البته صدا شو درنیورده بود و من بعد از مدتها، از عمه م شنیدم!  قضیه اینطوری بوده که خواهرم تن ماهی رو میذاره تو قابلمه ای که مال عمه م اینا بوده و دست ما مونده بود و به طور خودکار افتاده بود دست خواهرم
بعد هم طبق روال این پرونده، یادش می ره و با همون صدای مهیب و نقاشی شدن دیوار و کابینت ها رو به رو میشه، به اضافه کج و کوله شدن قابلمه مذکور! 
بعد یه بار به عمه داشته می گفته که چه بلایی سر قابلمه تون آوردم، و توصیه که یه وقت به مامانم اینا (یعنی ماها ) نگید یه وقت، 
و البته که عمه جان برای من تعریف کردند و الباقی ماجرا... 

ولی برای تن ماهی، 20 دقیقه جوشوندن هم کفایت میکنه. 

پس این جریان سابقه داره!! حالا باز برای پسرا میشه توجیه کرد.دخترا دیگه چرا !!! :)))))

ما محض احتیاط 10 مین اضافه میکنیم بهش :دی

سلام
دوران کارشناسی که بودم فرجه یکی از امتحاناتم زیاد بود و خورد به تاسوعا عاشورا همه رفتن خونه هاشون منو چندتا از دوستام که اتفاقا اصفهانی هم بودن خوابگاه بودیم طبقه ما کسی نبود من تنها بودم یه تن گذاشتم بجوشه اومدم طبقه پایین که درس بخونیم ما هم مثلا غرق درس بودیم بعد یه ساعت یادم اومد خیلی سریع از پله ها دویدم بالا تمام طبقه از شدت سوختن قابلمه دود گرفته بود و تن پاشیده شد رو در و دیوار و سقف خوابگاه. شعله رو خاموش کردم و در و پنجره ها رو باز کردم فقط خداروشکر میکردم که به همینجا ختم شد ولی تا ترم اخر اثارش رو سقف مونده بود.

به به. به به

میبینم که همه سابقه دارن تو این مورد :)))))))

سلام اتفاقا برای خواهر منم چند هفته پیش این اتفاق افتاد یه بارم برنج گذاشته بود یادش رفته بود
برگشت دید برنج خودش درست شده و کته شده:))))))
ولی من دلم شور میزنه غذا رو گاز باشه معمولا بالاسرش هستم تا تموم شه خیالم راحته اینجوری :)

دخترا انگار آمارشون از پسرا خراب تره هاااا:))))

مگه میترکن؟!!  :D
اولین باره این همه داستان ترکیدن تن ماهی رو اینجا و توی نظرات دارم میخونم
داستان ناصرادین شاه رو هم الان  سرچ کردم و خوندم اونم تاحالا نشنیده بودم البته میگن  افسانه هستش باید از خسرو معتضد بپرسم

آره میترکن وقتی خیلی گرما ببینن. میتونین امتحان کنید :))))

قهوه ای :))))
اون جمله ی آخر!

:دی

چه پولدار :))) تن ماهی یییی 

ما این ترم کلا نیمرو رب لت املت با گوجه بی گوجه میخوریم چون سریع ترین غذاس البته سیب زمینی سرخ کرده مهارت منه :))))ّ
تو خابگاه ماهم خیلی ازین اتفاقا میفته ما این اتفاقا رو با کتری ابجوش رخ میدیم :))))) توجه کنید ! رخ میدیم ! 
مامانم با اینکه هر بار که از خونه برمیگردم یه ساکمو کامللل خوراکی و غذا میزاره اصلا حالش نیست استفاده کنم! شاید چون اصلا وقتش نیس جز آخر هفته ها آشپزی کنم :/

دیگه دیگه

آخه املت با رب :||||||||||||
اقلا با گوجه

خب اون اسمش املت نیست ها 
املت یه چیزه ربلت یه چیز دیگه :))))
شماره حساب میدم با دستورش :)))

ما از این چیزا نمیخوریم

دستورشو میخوام چیکار!!! املت چیه که ربلتشم بکنید :)))

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">