ساحل افکار

بایگانی

آفتاب از کدوم طرف در اومده؟

دوشنبه, ۲۴ تیر ۱۳۹۸، ۰۱:۱۲ ق.ظ

بعد از مدت ها اومدم وبلاگ. راستش خوابم نمیبرد. گفتم چیکار کنم. بزار برم یکم مطالب دوستان رو بخونم. همین که چند تا وبلاگو داشتم میخوندم دیدم دلم داره بال بال میزنه برای نوشتن. یادم اومدم من چقدر اینجایی بودم! اهل حرف زدن در عین سکوت. اهل خوندن دلنوشته های بچه ها و نوشتن حرفای خودم. وای جدا چه لذتی داره. اصلا اینجا یه دنیای دیگست. درسته که مدام تو تلگرام و اینستاگرام وقتمون رو حروم میکنیم ولی هیچ کدوم لذتی که تو نوشتن و خوندن اینجاست رو بهت نمیدن. آدم اینجا راحت حرف دلش رو میزنه. حرف دیگران رو میخونه و با شادیاشون شاد و با غصه هاشون غمگین میشه. واقعا نوشتن اینجا یه چیز دیگه است. مثل مزه ی غذای مامان پزه. هر چی تو رستورانا تاب بخوری آخرش غذای خونه یه چیز دیگه است. چقدر دلم برای بچه های وبلاگی تنگ شده. دوست دارم بشینم تا صبح همه وبلاگا رو چک کنم ولی حیف که صبح باید برم سر کار!

بعد هم برم سمت خونه که عروسی در پیش داریم. عروسی رفیق دوران بچگی. هعیییییی

باید یه تکونی به کمر مبارک بدیم بلاخره

امیدوارم بیشتر اینجا بیام

موافقین ۵ مخالفین ۰ ۹۸/۰۴/۲۴
مستر نیمــا
آفتاب که هنوز درنیومده!
تازه به این نتیجه رسیدی بی معرفت؟ <_<

عی بابااااا

ازین طرفا :) 

همون عنوان:)  

بیست و دو ۲۴ تیر ۹۸ , ۰۷:۰۳
سلام مستر. اتفاقا چندروز پیش یادتون افتاده بودم. امیدوارم بیشتر باشید و بنویسید گرچه دیگه خیلی کسی نیست...

سلام  آره متاسفانه اینجا خیلی خلوت تر از قبله:(

صد حیف

دُردانـ ـه ۲۴ تیر ۹۸ , ۰۸:۴۱
جا داره اینجا همه یک‌صدا به وبلاگ‌هامون بگیم آفاق را گردیده‌ام، مهر بتان ورزیده‌ام، خوبان فراوان دیده‌ام، اما تو چیز دیگری!
چند روز پیش رفته بودم اصفهان برای مصاحبه. اونجا هر چی فکر کردم دوستای وبلاگی اصفهانیم یادم بیاد، با اینکه یه زمانی نصف خواننده‌هام ترک بودن، نصف دیگه‌شون اصفهانی، جز شما کس دیگه‌ای یادم نیومد. بعد که رفتم گز بخرم دیدم اسم گزشون نیمائه. چند جعبه گز نیما خریدم و یاد ساحل افکار افتادم و ذوق کردم. ولی خب کسی نبود این ذوقو باهاش به اشتراک بذارم. هیچی دیگه. تا شب جای جای شهرتونو گشتم و کلی عکس و خاطره جمع کردم. ولی دست و دلم نرفت بیام بنویسم. یه جورایی انگار دیگه با فضای وبلاگ و خواننده‌هام غریبه بودم. پس‌فردا هم باید برم تهران عروسی دوستم و قطعا کلی مطلب میشه نوشت راجع به این موضوع‌ها. ولی یه‌ جوری از خواننده‌ها بریدم که سخته برگشتنم.
حالا من چی بپوشم؟ :))

انشاالله خوش بگذره عروسی

قبلا چقدرررر فضای وبلاگ نویسی خوب بود و چقدر پر طرفدار بود. حیف که دیگه داره منسوخ میشه

ما ازت قطع امید نکرده بودیم،میدونستیم برمیگردی!
اینطور که معلومه بازگشت همه به همینجاست

آره:))  

مصطفی فتاحی اردکانی ۲۴ تیر ۹۸ , ۱۰:۲۶
به امید تداوم

:) 

خوش اومدی😉
چقد چک کردم اینجارو تا بالاخره پست گذاشتی.زن گرفتی رفتی حاجی حاجی مکه😑

همین دیگه. زن هر چیزی براش مثل هوو میمونه:) ) 

سلام 
چه عجب بلاخره برگشتین  وبلاگتون :)
رسیدنتون بخیر :)
به امید تداوم نوشتن تون در این فضای بیان :)

+
من همون بارانم :))


سلام. ممنون


سلام اقا  نیما:)
دیدی هیچ جا وبلاگ نمیشه :)

سلام

آره واقعا

لباس دیر سوز ۱۰ آذر ۹۸ , ۱۵:۳۳

ممنون

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">