مــادری گفت "بُنـیَّ" غــزلی ریخت بهم
و ردیــف "ســر" اولاد علــی ریخت بهم
خواهــری که قــد و بالای بــرادرهـایش
همۀ دلخوشـی اش بود، ولی ریخت بهم
گــذر نحــس سـه شعبــه که به دریــا افتاد
ســاحل چشم و دو ابــروی یلی ریخت بهم
نیـــزه ای آمــد و پهلوی اذان گــوی حـــــرم
وسط جلــوۀ "خیــر العمـلی" ریـخت بهم
زهر این حادثه آنقــدر مذاقــش تلخ است
طعم شیرینی "احلی عسلی" ریخت بهم
حنجری کوچک و "آنجا که عدو تیر انداخت"
بـــار معنــایــی ضــرب المثــلی ریخـت بهم
بدنی ریخت بهم، پیرهنی ریخت بهم
مــادری گفـت "بُنـیَّ" غــزلی ریخت بــهم...
جای دوستان خالی بود.سفر خیلی خوبی بود. چرا اینقدر زمان زود میگذره!!:(
یادم باشه یکشنبه یه پست تصویری براتون بذارم
دانلودانه:نوحه