با تو در من یک نفر هر شب شمالی میشود
ساکن یک کلبه آن سوهای شالی میشود
جنگل و عطر نسیم و مخمل باران عشق
شیشه های پنجره نم نم، زلالی میشود
چای کتری و اجاق و عطر آویشن چه خوب
استکانی زندگی طعمش چه عالی میشود
میگذارم دست توی دستهای عاشقت
دل میان سینه ام حالی به حالی میشود
موشرابی عشوه میریزی برایم مست مست
جرعه جرعه جام شب از ماه، خالی میشود
دامن ابریشمت پروانه میرقصد به ناز
بال و پر وا کردنت شعری خیالی میشود
میگذاری بر لبم لب را گوارا و خنک
چشمه ای که سهم یک کوزه سفالی میشود
بس که امشب داغ میگیرم تو را توی بغل
مطمئن هستم که فردا خشکسالی میشود
هفت سال از بوسه ات گندم به سیلو می برم
هفت سال از این غزل، یوسف شمالی میشود