دیشب داشتم تن ماهی گرم میکردم که ناخوداگاه یاد یکی از خاطرات دوران دانشجویی افتادم. ارشد که بودیم خوابگاهمون تر و تمیز و نوساز بود. دیوارهای آشپزخونه سفید، سقف کاذب و مرتب. خلاصه اون روزای آخر نزدیک های تابستون بود یکی از بچه ها دو سه تا تن ماهی گذاشته بود توی یه قابلمه و به امید نهار و بعد هم مشغول درس یا فیلم!! یا چیز دیگه (خدا میدونه)....
ما تو اتاق نشسته بودیم که ناگهان حس کردیم که یه چیزی با یه صدای مهیبی منفجر شد، هی گفتیم نکنه بمب زدن، چیزی منفجر شده، خلاصه ریختیم تو سالن که فهمیدیم بله صدا از توی آشپز خونه می یاد، چشمتون روز بد نبینه، آب توی قابلمه خشک شده بود، تن ماهی ها ترکیده بودن، حالا اینا به جهنم اصلا در و دیوار آشپز خونه به طرز فجیعی قهوه ای شده بود و ماهی ها همه پاشیده بود به سقف و دیوارا (اینجاش یاد داستان ناصرالدین شاه میفتم که رفته بود فرنگ و بعد سقفو قهوه ای کرده بود:)))) )
این شد که حواسم به تایم بود که تن ماهی بیشتر از نیم ساعت نجوشه. بیشتر بشه ممکنه قهوه ایتون بکنه