سفرنامه شیخنا
يكشنبه, ۱۹ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۴:۳۹ ب.ظ
و شیخ دوباره قصد تفریح در سر میپروراند و این بار قرعه به نام دره عشق افتاد و راهی سفر شد. تنی چند از مجردان عزب اوغلی جمع نموده و به همراه آنان به دره عشق شد تا بلکه عشق را دریابد. چون بدانجا رسید و مناظر زیبا بدید عشق و عاشقی از سرش پرید و عشق واقعی را زیبایی طبیعتی خیره کننده یافت.
شباهنگام جوجه ای بر بدن زدند و تا پاشی از شب به گفت و شنود و خنده همی پرداختند تا بدانجا که خستگی بر آنان غالب همی گشت. چادری برپا کرده و تا صبح در کیسه خواب در میان درختان به سر بردند و صبح هنگام صبحانه ای مفصل بر بدن زدند و به کوه شدند تا به آبشار رسیدند و از زیبایی طبیعت همی خر کیف گشتند. ظهر هنگام یاران را مجدد هوای کباب در سر افتاد و کبابی ساختند پس دلچسب! تا آنجا که شیخ انگشت خویش نیز بسوزانید و یاران چون پرسیدند آن را علت چه بود شیخ پاسخ بداد یادآوری آتش جهنم( الکی مثلا شیخ خیلی اهل عرفان است!!) . پس از عشق و حال و گذارن ایام در حین برگشت از یکی از یاران در جلوی دره ای ندایی برآمد که ای شیخ حیف است این منظره را عکس نگیریم و اشکالی ندارد که باد همی وزیدن گرفته است. شیخ از ماشین به در شد و باد سرد آنچنان ترتیب وی را بداد که هم اکنون فین فین کنان و سرما خورده به کتابت پست مشغول میباشد و روح مرید را از راه دور پیوسته مورد عنایت قرار همی داد
این یه قسمت کوچیک از آبشاره.خیلی طولانیه. ادامه داره تا سر کوه
۹۵/۰۲/۱۹