ساحل افکار

بایگانی

۲۹ مطلب در خرداد ۱۳۹۵ ثبت شده است

آورده اند روزی شیخ از کوچه ای گذر همی کرد و ول وله ای در میان مردم همی دید. یاران چون وی را بدیدند به دیارش شتابان همی گشتند. یکی از مریدان سخن بر همی آرود که یا شیخ فلان کس را گفته اند که فلان قدر حقوق همی گرفته است و داروغه اکنون دستور داده که پیدایش کنید. قاضی نیز سخت در پی مجازات وی بوده که چرا حقوق همی زیاد بستانده است

شیخ خنده تلخی بر سفاهت مرید همی کرد و گفت باید قاضی را سوال همی کرد که خود چقدر حقوق ستاندی که داد خواهی میکنی؟ بر مردم عیان دار تا میزان و معیار زیادی بر ما مشخص گردد. از آنان نیز که این هیاهو به تصویر و صوت میکشند نیز همین سوال پرسش همی دارید

مریدان به سوی قاضی و تصویر سازان شدند و سوال همی کردند که قاضی گفت آن پرنده چیست آن بالا میپرد؟

مریدان سر برگرداندند و ....

باز به سوی شیخ شدند و علت را جویا شدند. شیخ را ندا برآمد که مرگ نیکوست! ولکن برای همسایه

مریدان چو این بشنیدند نعره ها زدند و جامه ها دریدند و دوان دوان به بیابان شدند. که باعث همی شد گرد و خاکی پدید آمده و غرب کشور را در خود فرو همی برد

۱۹ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰ ۲۹ خرداد ۹۵ ، ۲۰:۰۵
مستر نیمــا